loading...
سایت تفریحی و عاشقانه دریای غم | دانلود آهنگ غمگین پیامک عکس
آخرین ارسال های انجمن
پسر تنهایی بازدید : 107 سه شنبه 12 فروردین 1393 نظرات (0)

دانلود بازی

Crime Life Gang Wars

 

بازی دعوای خیابانی که با خشونت بیشتری همراه هست

و گروه های گانگستزی در خیابان با هم مبارزه میکنن

من این بازی رو بازی کردم خیلی باحاله حتمی دانلود کنید

جمع اوری شده از سایت بازی کیدز

--------------------------------------------------------

تصاویری از محیط بازی


http://bazikids.com/uploads/posts/2013-02/1361092400_crime-life-gang-wars-bazikids-3.jpg  http://bazikids.com/uploads/posts/2013-02/1361092400_crime-life-gang-wars-bazikids-5.jpg


--------------------------------------------------


دانلود=

download
 



رمز=         www.bazikids.com

---------------------------------

دانلود کنید حالشو ببرید


با تشکر از بازی کیدز


پسر تنهایی بازدید : 72 سه شنبه 12 فروردین 1393 نظرات (0)

دانلود بازی Angry Birds Seasons S60v5- مخصوص گوشی های نوکیا سری



------------------------
نمیدونم چرا تو باگفا نمیشه عکس گزاشت
بعضی عکس هارو ها همشو نمیگم
کمک کنید
دانلود در ادامه مطلب
‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍

---------------------
برای دانلود به ادامه مطلب بروید

------------------------

پسر تنهایی بازدید : 63 سه شنبه 12 فروردین 1393 نظرات (0)

رفتم پمپ بنزین به یارو میگم ۴۰ تا بزن !
میگه ۴۰ لیتر ؟
پـَـ نـَـ پـَـ ۴۰ تا قاشق چای خوری !

-------------------------------------------------------------

رفتم بقالی میگم پودر ماشینی دارید ؟ میگه برای ماشین لباسشویی ؟
گفتم پـَـــ نــه پـَـــ برای ماشین سواری ، بریزم تو باکش هوارو کثیف نکنه !

-------------------------------------------------------

بچه تازه به دنیا اومده و از بیمارستان آوردیم خونه خوابیده ، فامیلمون اومده میگه آخی خوابه ؟؟؟
میگم پَ نَ پَ زدیمش تو شارژ ! دکترا گفتن ۷ – ۸ ساعت اول خوب بزارین شارژ بشه بعد ازش استفاده کنین وگرنه خوب گریه نمیکنه !

------------------------------------------------------

بهش میگم آب در هاون نکوب ! میگه یعنی کار بیهوده نکنم ؟؟؟
گفتم پـَـــ نــه پـَـــ ممکنه مولکولهای آب رو له کنی !

--------------------------------

دوستم رفتیم بام تهران

یه یارو تو بانجی جامپینگ داشت بالا پایین می رفت

 

دوستم می گه : اگه این کشه پاره بشه یارو بخوره زمین داغون می شه نه ؟

 

پ نه پ می خوره زمین هوا می ره نمی دونی تا کجا می ره

-------------------------------------------------------

تصادف کردم دست و پا مو گچ گرفتن رو تخت بیمارستان ولو شدم

 

رفیقم اومده می گه : خیلی صدمه دیدی؟

 

په نه په یکم فقط سرم درد می کرد گفتم کار از محکم کاری عیب نمی کنه دستو پامم گچ بگیرن یه وقت درد نگیره

--------------------------------------

نظر یادتون نره !

پسر تنهایی بازدید : 46 سه شنبه 12 فروردین 1393 نظرات (0)

دیروز داشتم آب می خوردم که یهو پرید تو گلوم بابام اومده می گه بزنم پشتت؟ حرف که نمیتونستم بزنم ولی تو دلم گفتم پـَـ نـَـ پـَـ جارو برقی بیار بکن تو حلقم شاید اومد بیرون !

=======================

به صندوق دار بانک میگم ببخشید شما صندوق دار بانک هستید؟ میگه پ ن پ من هاچ بک بانکم :|

=====================


رو نیمکت نشستم روزنامه دستمه یارو اومده میگهروزنامه میخونی؟ میگم پ نه پ سبزی خریدم یادم نیست لای کدوم صفحه گزاشتم

=======================

رفتم دکتر واسه عمل بینیم دکتر میگه:میخوای دماغتو کوچیک کنی؟ میگم:پـــ نــــ پـــ اومدم بکوبیمش سه طبقه بسازیم!

=======================

ب دوستم میگم دیروز داشت راز بقا نشون میداد شیره حمله کرد گورخره رو گرفت…با حالت تعجب برگشته میگه:خوب بقیه گور خرا فرار کردن؟ میگم:پ ن پ گوشی هاشونو درآوردن فیلم گرفتن بلوتوث کنن برا بقیه حیوونا! ‏

 

 

======================

 

اینجا ایـــــــــــران است … . . . پَ نَ پَ اینجا فورجوکه :)


==========================


رفتم سر پست همکارم میگه شیفتی؟ گفتم پـ نـ پـ من Alt-Ctrl-Delete هستم در مواقع ضروری جهت رفع هنگی ازم استفاده میشه!

پسر تنهایی بازدید : 68 دوشنبه 11 فروردین 1393 نظرات (0)

 

با سرعت هر چه تمامتر به روز مادر نزدیک می شویم روزی که گل ها می شکفند . همان طور که شکفتن گلها را جشن می گیریم نباید از مهم ترین جشن برای مادرانی که ما را به دنیا آورده اند را فراموش کنیم . بدون حضور مادرها ما نمی توانستیم پا بر این دنیا نهیم و از نعمت زندگی لذت بریم . این موجودات دوست داشتنی مادران ما هستند و برای ۹ ماه ما را در بطن خودشان حمل کرده اند و حتی وقتی هم که بزرگ می شویم باز هم مراقب ما هستند . برای روز مادر امسال ۱۰ جمله و نقل قول برتر درباره مادر ، فداکاری و دلبستگی هایشان نسبت به فرزندان را مرور می کنیم .

.

  روز مادر

.

۱۰- هنری وارد بیچر ( Henry Ward Beecher )

قلب مادر کلاس درس فرزند است . در حقیقت قلب مادر مملو از عشق و نگرانی نسبت به فرزندش می باشد . مادر هر چیزی را که به فرزندش یاد می دهد برگرفته از دلش می باشد که مملو از خردی است که حاصل تجربیات وی در زندگیست .

۹ – ضرب المثل یهودیان

هر آنچه را کودک نمی تواند بگوید مادر می فهمد

این ضرب المثل کاملاً درست است ، یک مادر اگر برای فرزندش اتفاقی بیافتد یا اینکه حالش خوب نباشد کاملا متوجه می شود، چرا که مادرها حسی به نام غریزه مادری دارند که خدواند در وجودشان قرار داده است . مادرها احساسات و افکار فرزندانشان را می دانند .

۸ – دی ویت تالمیگ De Witt Talmage

مادر ساحلی است که ما همه آسیبها و نگرانی هایمان را در آن به جا می گذاریم . اکثر بچه ها حتی نوجوانان می توانند بی پرده و رک و راست همه رازها و ترسهایشان را برای مادرشان بازگو کنند . مادر دلی برای شنیدن  و فهمیدن و عشقی بدون شرط دارد .
۷ – پیتر دی ریس Peter De Vries

نقش مادری به دنیا آوردن بچه ها ست . عشق مادری اندازه گرفتنی نیست و همه چیز را تحمل می کند .  هیچ کس در دنیا نمی تواند جای مادر را بگیرد . مادرها نقشی بسیار مهم در زندگی بچه ها در ایفای الگوی جاودانه مادریشان دارند .

۶ – ماریون سی گرتی  Marion C Garretty

عشق مادری انرژی است که انسان را قادر به تحقق غیر ممکن ها می سازد .  بله درست است پیوند قوی و توانی وجود دارد که یک مادر می تواند کاری کند که هیچ کس انتظار انجام آن را ندارد . حمل ، به دنیا آوردن و نگهداری یک کودک کار آسانی نیست . فداکاریهایی که یک مادر در مراقبت از بچه هایش می کند ورای توانایی ها و قابلیتهای اوست که کاملاً حیرت آور است .  به همین دلیل است که در زندگیمان لقب زنان برتر و مادران برتر  را به آنها می دهیم .

روز مادر


۵ – میلدرد بی ورمونت  Mildred B Vermont

مادری تمام وقت بودن، یکی از مشاغل با حقوق بالاست که حقوقش عشقی خالص و ناب است. بله مادرها برای این شغل تمام وقت، پولی دریافت نمی کنند ، شغلی که ساعات کاریش بیش از ۸ ساعت و حتی بیش از ۲۴ ساعت است و این معنایی جز عشقی که آنها نسبت به بچه هایشان دارند ندارد، عشقی ناب و خالص

روز مادر


۴ – ضرب المثلی چینی

در تمام دنیا تنها یک کودک زیبا وجود دارد که هر مادری دارد . مادر ها حس زیبایی دارند که نقش شان در نگهداری و آوردن یک کودک زیبا به این دنیا را قبلاً انجام داده اند .

۳ – هووارد جانسون Howard Jonson

M : میلونها چیزی است که او به من داده است
O : فقط اوست که من را بزرگ کرده است.
T : اشکهایی که او برای نجات من ریخته است .
H : قلب خالص ترین طلا
E : چشمانی با برق عشق
R : حق ، حقی که او همیشه بر گردن ما خواهد داشت .
با چیدن این حروف در کمار هم کلمه ای درست می شود به نام مادر که به معنای دنیای من می باشد . براستی که مادر توصیف کننده همه چیز این دنیاست .

۲ – سارا مالین  Sarah Malin

هر زمان که به آغوشی نیاز دارم آغوشت به روی من باز است . زمانهایی را که به وجود یک دوست نیاز دارم دلت می فهمد . زمانی که به آموختن درسی نیاز دارم چشمان بخشنده ات حالتی سختگیرانه و جدی به خود می گیرند . قدرت و عشق تو مرا هدایت کرده و بال پرواز من بوده است . مادرها در هر زمانی  و هر مکانی  و  هر شرایطی که فرزندانشان به وجود شان نیاز دارند حاضرند حتی زمانهایی که اصلاً فرزندان دوست داشتنی نیستند .

۱ – تلمود  The Telmud

از آن جایی که خدا نمی توانست در همه جا حاضر باشد مادران را آفرید . مادران همواره حاضرند تا ما را راهنمایی کنند و به  حرفها و درد دلهای ما گوش جان بسپارند . آنها هدیه خداوندی به ما انسانها هستند . آنها بدون توجه به شرایط، عشق و حمایت و درکشان را به ما می دهند .

منبع : سیمرغ

پسر تنهایی بازدید : 88 دوشنبه 11 فروردین 1393 نظرات (0)

روزنامه ایران : مرد مرده به زندگی بازگشت! این خبر واقعاً شوک‌آور است و جالب اینکه این مرد هیچ بیماری قلبی‌ ندارد و مرگش تنها یک اتفاق نادر بود!
این حادثه در آبادان رخ داد و مردی یک ساعت مرد تا این که با سماجت یک پزشک با دو دنده شکسته به زندگی برگشت.
ماجرایی که چندی پیش در بیمارستان نفت آبادان رخ داد و خیلی‌ها را شوک زده کرد. همه چیز برمی‌گردد به چهارشنبه هفته گذشته ساعت نه و نیم شب. «فیصل» مثل همیشه به خانه رفته بود تا کنار زن و بچه‌اش باشد اما آن روز مثل همیشه نبود او خستگی شدیدی در بدنش احساس می‌کرد و هر لحظه حالش بد و بدتر می‌شد، طوری که هر دو دستش از شدت عرق کاملاً خیس شده بود اما او مشکلش را جدی نگرفت، تصور می‌کرد به زودی حالش خوب می شود و این یک خستگی معمولی است.
فیصل حسینی داستان آن شب را این‌گونه به شوک گفت: «سر سفره شام همسرم متوجه حال و روزام شد، گفت رنگت خیلی پریده و بهتر است برویم دکتر اما من تمایلی به این کار نداشتم، هر چقدر زمان می‌گذشت حالم بدتر می‌شد. سرانجام به این نتیجه رسیدم که همراه با همسرم به بیمارستان نفت آبادان بروم، در آنجا پزشک پس از معاینه گفت باید یک نوار قلبی بگیرم. پزشکان بیمارستان تصور می‌کردند حال بد من به خاطر مشکل قلبی باشد اما تا به حال هیچ‌گونه سابقه بیماری قلبی نداشته‌ام هر سال یک بار برای چکاپ به بیمارستان می‌رفتم و خیالم از این بابت راحت بود، اما وقتی روی تخت دراز کشیدم تا دکتر نوار قلب بگیرد ناگهان پزشک از اتاق بیرون رفت و در حالی که از پرستاران می‌خواست پزشک متخصص قلب را هرچه زودتر خبر کنند دنیا برایم تیره و تار شد.
مرگ آنی
فیصل حسینی ۴۱ ساله است و از ۱۷ سال پیش کارمند بیمارستان نفت آبادان است. آن روز پزشکی که نوار قلب گرفته بود با عجله می‌خواست هرچه سریعتر پزشک متخصص قلب و عروق را ببیند.
همسر فیصل هنوز شوکه است، نفس عمیقی می‌کشد و با یادآوری آن روز پراسترس به شوک گفت: «فیصل به اصرار من به بیمارستان آمده بود، در حالی که در طول راه می‌گفت حالش خوب است از آنجا که بیشتر پرسنل بیمارستان همسرم را می‌شناختند و با او همکار بودند، این بود که با خیال راحت در گوشه‌ای به انتظار نشستم و تصور می‌کردم در اتاق نوار قلب، همسرم در حال انجام یک آزمایش ساده است، اما در همین فکر بودم که ناگهان متوجه شدم اتاقی که شوهرم در آنجاست شلوغ شده و عده زیادی از پزشکان با عجله وارد این اتاق شده یا از آن خارج می‌شوند؛آن لحظه را هیچ وقت از خاطر نمی‌برم، انگار آب سردی روی بدنم ریخته بودند، پاهایم قدرت حرکت نداشتند و نفسم بند آمده بود.
هر طور که بود با اصرار وارد اتاق شدم اما صحنه‌ای که می‌دیدم باور نمی‌کردم. همسرم که تا دقایقی پیش می‌گفت حالش خوب است و مشکل خاصی ندارد بی‌جان و سرد روی تخت دراز کشیده بود؛شوک به من دست داده بود، اصلاً باور نمی‌کردم. ناگهان سرم گیج رفت و از حال رفتم.»
ناامیدی
هیچ کس باور نمی‌کرد فیصل دیگر زنده نباشد، پزشکان همه به تکاپو افتادند تا مرد مرده را به زندگی برگردانند. سرانجام پزشک متخصص قلب حاضر در عملیات احیا، مرگ بیمار و پایان احیا را اعلام کرد، اما دکتر امین شمس متخصص طب اورژانس حاضر در عملیات CPR عملیات را یک ساعت دیگر ادامه داد و سرانجام موفق به بازگردانی وضعیت قلبی ریوی عادی شد.
ماساژ حیات‌بخش
ناگهان دکتر شمس، با قدرت زیادی به ماساژ سینه بیمار پرداخت،ماساژی که باعث شد دستگاه‌ها یک بار دیگر به صدا در بیایند و به جریان افتادن ضربان قلب فیصل را نشان بدهند،مرد مرده‌ای که تا ساعتی پیش قرار بود جواز دفنش صادر شود.
فیصل بار دیگر به زندگی بازگشت، گرچه در این اتفاق دو دنده‌اش شکست، در این میان پزشکان بلافاصله فیصل را به ‌آی‌سی‌یو منتقل کردند تا در آنجا تحت مراقبت‌های ویژه قرار بگیرد چرا که دستگاه‌ها تنها ۱۵ درصد علایم حیاتی را نشان می‌دادند. فیصل در این‌باره می‌گوید: «وقتی چشمانم را باز کردم و به هوش آمدم متوجه شدم در اتاق آی‌سی‌یو هستم. همه با خوشحالی دورم حلقه زده بودند و من با تعجب از آنها پرسیدم اینجا چکار می‌کنم و چرا مرا به‌ آی‌سی یو آورده اند. همسرم به سمتم آمد و از من خواست آرام باشم و گفت خدا تو را دوباره به ما بخشیده و تمام ماجرا را برایم تعریف کرد اما من باورم نمی‌شد». گرچه همسر فیصل همه اتفاقات را مو به مو برایش توضیح داد اما وی تصور می‌کرد تنها چند دقیقه به خواب رفته و حالا بیدار شده است در صورتی که چهار روز در آی سی یو تحت مراقبت‌های ویژه بود.بنا به این گزارش، پزشکان در مورد علت این حادثه می‌گویند بیمار به خاطر انسداد یکی از رگ‌های قلب دچار این مشکل شده است که با وارد آوردن ضربه از سوی پزشک به سینه بیمار، رگ‌ها آزاد شده و وی دوباره به زندگی بازگشته است.
نکته جالب این ماجرا در این است که پزشکان متخصص قلب بعد از معاینه بیمار با تعجب گفتند قلب این بیمار مشکلی ندارد و در سلامت کامل به سر می‌برد. پزشکان معتقدند رگ‌های قلب بیمار نه نیازی به آنژیوگرافی داشته و نه نیازی به بالن زدن، فقط انسداد رگ‌ها یک اتفاق آنی بوده و بیمار مشکل قلبی ندارد. فیصل که این روزها از این که دوباره در کنار خانواده‌اش زندگی می‌کند خوشحال است ، می‌گوید:«خدا را شکر می‌کنم که به من زندگی تازه‌ای بخشید و این موضوع را مدیون دوستم دکتر شمس هستم که نا امید نشد و به تلاشش ادامه داد.»

 

داستان شگفت‌انگیز زنده‌شدن مرد مرده

داستان شگفت‌انگیز زنده‌شدن مرد مرده

پسر تنهایی بازدید : 65 دوشنبه 11 فروردین 1393 نظرات (0)

دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این

هم پولش.


بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت: چون دختر خوبی

هستی و به حرف

مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.


ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه گفت:

“دخترم! خجالت

نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار”


دخترک پاسخ داد: “عمو! نمی‌خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی‌شه شما بهم بدین؟ ”


بقال با تعجب پرسید: چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟


و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!

منبع : عصر ایران

پسر تنهایی بازدید : 69 دوشنبه 11 فروردین 1393 نظرات (0)

داستان کوتاه راز موفقیت از زبان سقراط

 

سقراط

 

 مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفقیت چیست.  سقراط به او گفت فردا به کنار

نهر آب بیا تا راز موفقیت را به تو بگویم.

 

صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به کنار رود رفت. سقراط از او خواست که به سوی

رودخانه او را همراهی کند.  جوان با او به راه افتاد.

 

به لبهء رود رسیدند و به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانهء آنها رسید.

ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد.  جوان نومیدانه

تلاش کرد خود را رها کند، امّا سقراط آنقدر قوی بود که او را نگه دارد.

مرد جوان آنقدر زیر آب ماند که رنگش به کبودی گرایید و بالاخره توانست خود را

خلاصی بخشد.همین که به روی آب آمد، اوّل کاری که کرد آن بود که

نفسی بس عمیق کشید و هوا را به اعماق ریه فرو فرستاد.

سقراط از او پرسید، زیر آب که بودی، چه چیز را بیش از همه مشتاق بودی؟  گفت،

هوا.سقراط گفت، هر زمان که به همین میزان که اشتیاق هوا

را داشتی موفقیت را مشتاق بودی، تلاش خواهی کرد که آن را به دست بیاوری؛

راز دیگر ندارد.

پسر تنهایی بازدید : 51 دوشنبه 11 فروردین 1393 نظرات (0)


 

داستان کوتاه

 

پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با

کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و… خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش

به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید…

منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا

پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر

رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و … دخترک ترسید و کمی عقب رفت! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه

ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!

ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونورخیابونه گل

میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان،

دخترتون گناه داره …

دیگه نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟!

حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت

خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!

یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! … اما دریغ از توان و نای

سخن گفتن!

تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون حتی بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی

قلبمه! چه قدرتمند بود!

همیشه مواظب باشید با کی درگیر میشید! ممکنه خیلی قوی باشه و بد جور کتک بخورید که حتی نتونید دیگه به این سادگیا روبراه بشین …

 

پسر تنهایی بازدید : 101 دوشنبه 11 فروردین 1393 نظرات (0)

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر زیباروی کشاورزی بود؛ نزد کشاورز رفت تا از او اجازه بگیرد. کشاورز براندازش کرد و گفت: «پسر جان، برو در آن

قطعه زمین بایست. من سه گاو نر رو یک به یک آزاد می کنم، اگر تونستی دم هر کدام از این سه گاو را بگیری، می توانی با دخترم ازدواج کنی.»

مرد جوان در مرتع، به انتظار اولین گاو ایستاد. در طویله باز شد و بزرگترین و خشمگینترین گاوی که در عمرش دیده بود به بیرون دوید.


فکر کرد یکی از گاوهای بعدی، گزینه بهتری باشد، پس به کناری دوید! گاو دوم هم خیلی بزرگ بود؛ مرد جوان به سمت حصارها دوید و گذاشت گاو از

مرتع عبور کند و از در پشتی خارج شود.

برای بار سوم در طویله باز شد. یک گاو لاغر سر رسید. مرد هم در موقعیت مناسبی قرار گرفت و درست به موقع بر روی گاو پرید. دستش رو دراز کرد،

اما گاو دم نداشت!

آن جا بود که فهمید: زندگی پر از فرصت های دست یافتنی است؛ اما اگر به امید آینده، بدون مبارزه به فرصت ها اجازه رد شدن بدهیم شاید دیگر تکرار

نشوند.

تعداد صفحات : 29

درباره ما
درود حسین مظهری هستم 17 اورمیه خوش آمدید به وب سایت من
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    وبلاگ مادرانه چطور وبلاگی هست ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 289
  • کل نظرات : 52
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 27
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 23
  • بازدید امروز : 251
  • باردید دیروز : 170
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 251
  • بازدید ماه : 720
  • بازدید سال : 2,230
  • بازدید کلی : 84,001
  • کدهای اختصاصی
    ایده آل ترین مرجع آموزش | دارکوب دیزاین ، شهر آموزش - آموزش وردپرس ، نیوک ،جوملا ، ویبولتین ، آموزش طراحی و گرافیک آموزش فتوشاپ فایل های پی اس دی

    صفحات پاپ آپ

    پاپ آپ

    پاپ آپ